دیگه نمی‌تونم منتظر وصل شدن اینترنت بمونم. باید ترجمه‌ی کتابمو پیش ببرم. هر طور که شده. مجبورم! با ضرب‌العجلی دست و پنجه نرم می‌کنم که هر روز داره بهم نزدیک‌تر میشه و فاصله‌ی چندانی هم باهام نداره. تا جایی که می‌تونم سعیمو می‌کنم، اشکالی هم اگه داشت، وقتی همه چیز به حالت عادی برگشت برطرف می‌کنم. امروز همه تو دانشگاه ناراحت بودن. معلوم نبود چرا. شاید به خاطر بارونی که از صبح داره مثل سیل می‌باره و هنوزم ول نکرده، شاید هم مثل من، به خاطر مشکلات شخصی. من که الان هم به خاطر یه سری مسائل شغلی ناراحتم، هم به خاطر نگرانی از حجم درس‌ها و نزدیک شدن پایان ترم، و هم به خاطر نبود اینترنت. بچه‌ها که می‌گفتن بخش عظیمی از ناراحتیشون به خاطر همین آخریه‌ست. خب ما دانشجوی ارشدیم، اونم زبان! هزار کار با اینترنت انجام میدیم. کلی سرچ و. بدون اینترنت واقعا لنگیم. مطمئنم وضعیت بقیه هم همینه. کاش زودتر این جریانات تموم بشه.


مشخصات

آخرین جستجو ها